بچه که بودیم عصرهاکه بابام میرفت بیرون طبق معمول من باهاش میرفتم یه دوری میزدیم وباباهمیشه بدون اینکه من بخوام میگفت چی دوست داری برات بخرم ومنم عاشق اون گوشفیل های خوشمزه و شیرین که داخل کاغذکاهی مخروطی میپیچیدن بودم باباازنگاهم میفهمیدوباخنده میرفتیم شیرینی فروشی سرکوچه یکی اونجا میگرفت میخوردم وتامیخواست برای داداشام بخره من خورده بودمش ومجبورمیشدبازم برام بخره واین شگردهمیشگی من برای دوبارخوراکی خوردن بودن وبابایی که هیچوقت نه نگفت و همیشه با خنده لپمومیکشیدیادش بخیربچگی طعم این گوشفیلامنوبردبه بچگی شیرینم #گوشفیل#خوراکی_خوشمزه#شیرینی#شیرینی_آسان